کد مطلب:30058 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:95

عبد اللَّه بن هاشم بن عُتبة بن ابی وقّاص












عبد اللَّه، فرزند قهرمان سترگ صحنه نبرد و عابد پیراسته دلِ سپاه علی علیه السلام هاشم بن عتبه (معروف به «هاشمِ مِرقال») است.[1] او پس از پدر، پرچم نبرد را برافراشت[2] و در مقابل سپاه معاویه، خطبه ای شورانگیز در وصف پدر خویش ایراد كرد و جایگاه والای علی علیه السلام را تبیین نمود و چهره معاویه را برنمود و آن گاه بر دشمن، یورش برد.[3].

پس از شهادت امیر مؤمنان، او را به اسارت، نزد معاویه بردند. او با شكوه و استوار در برابر بدگویی های عمرو بن عاص، سخن گفت و وی را رسوا ساخت.[4] این گفتگو، نشانی است از بُرنا دلی، نیرومندی و شجاعت شگفت آن یار ارجمند علی علیه السلام. او مدّتی را هم در زندان معاویه به سر برد.

6588. وقعة صفّین - به نقل از از عمرو بن شَمِر -:چون ماجرای صِفّینْ پایان یافت و [ امام ]حسن علیه السلام كار [ خلافت] را به معاویه وا نهاد و هیئت های نمایندگی نزد معاویه می رفتند، عبد اللَّه بن هاشم را به اسارت، نزد او گسیل داشتند. هنگامی كه بدان جا رسید و او را برابر معاویه قرار دادند، عمرو بن عاص كه حاضر بود، گفت:ای امیر مؤمنان! این با ناز رونده، پسر آن تند رونده (مِرقال) است و دلی پُر كینه دارد و فریفته و فتنه زده است. [ بدان] كه چوبْ دستِ ستبر، از شاخه كوچك برآید و مار از مار بزاید و سزای بدی، بدی ای همچون آن است.

ابن هاشم به عمرو بن عاص گفت:من نخستین مردی نیستم كه قومش وی را وانهاده و روزگارش به سر آمده و اجلش در رسیده است.

آن گاه معاویه گفت:اینها كینه های بازمانده از صِفّین و [ نتیجه] ستمی است كه پدرت بر تو روا داشته است.

عمرو گفت:او را به من بسپار تا شاه رگ هایش را از سینه اش بیرون كشم.

ابن هاشم به وی گفت:هی، پسر عاص! این دلیری ات، در روزهای صِفّین كجا بود كه تو را به هماوردی می خواندیم ؟! آن گاه كه پای مردان در باتلاقی از خون فرو می رفت و راه ها بر تو تنگ شده بودند و به هلاكت، نزدیك گشته بودی؟!

به خدا سوگند، اگر [ اینك نیز] به معاویه نزدیك نبودی، پیكان تیز پَری به سویت می افكندم كه از درفش، تیزتر و زخمش از زخم آن، كاری تر بود؛ زیرا كه تو همواره بر هوس خود می افزایی و در سرگشتگی راه می سپاری و به ریسمان پوسیده سوداهایت چسبیده ای، همچون كورِ راه گم كرده در شب تیره!

معاویه از سخنانی كه از ابن هاشم شنید، در شگفت ماند و فرمان داد او را زندانی كنند، و از كشتن وی خودداری كرد.[5].









    1. شرح حال هاشم بن عُتبه مِرقال، پس از این خواهد آمد.
    2. وقعة صفّین:356، تاریخ دمشق:345/33، الأخبار الطوال:183 و 184.
    3. وقعة صفّین:356.
    4. وقعة صفّین:348؛ تاریخ دمشق:344/33، الفتوح:124/3.
    5. وقعة صفّین:348. نیز، ر. ك:تاریخ دمشق:343/33-345، الفتوح:124/3.